نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

یه شعر قشنگ دیگه

گلــــم ! از خــود رهيـــدن را بيــاموز به سر منـزل رسيـــدن را بياموز مجال تنـــگ و راهــي دور در پيــــش به پاهايـــت دويــــدن را بياموز زمين بي عشق خاكي سرد و مرده ست به قلب خـود  تپيــــدن را بياموز جهان جولانــگهي همــواره زيبـــاست به چشمت خوب ديـدن را بياموز بيامـــــوز، آفــــريـدن را تــوانــــــــا توانا  ، آفـــريـــــــدن را بياموز جهـــــان طعــــم شـــراب كهنـه دارد به لبهـــايت چشيـــدن را بياموز تو اهـــــل آسمـــاني اي زمينـــــــــي به بال خود پريــــــدن را بياموز صدايـــــت مي كننـــد از عالتـم عشـق به گوش جان شنيــدن را بياموز نسيمــــــي باش و از باد بهـــــــــاري ...
29 خرداد 1390

درد دل نی نی کوچولوها

خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«باچنگال غذابخور» خدا به ما صدا داده – مامان میگه،«جیغ نزن» مامان میگه،«کلم بخور،حبوبات و هویج بخور» ولی خدا به ما هوس بستنی شیره‌ای داده خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«دستمال بردار» خدا به ما آب گل آلود داده – مامان میگه،«شالاپ شولوپ نکن» مامان میگه،«ساکت باش،خوابه بابات» اما خدا به ما درسطل آشغال داده که میشه باهاش شترق صدا داد خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«باید دستکش هات رو دست کنی» خدا به ما بارون داده – مامان میگه،«مبادا خیس بشی» مامان میخواد که ...
25 خرداد 1390

روز تولد حضرت علی علیه السلام مبارک

  علی پا به این دنیا گذاشت و قلب عاشقان را محسور کرد و همگان را با انسانی آشنا کرد که پدر تمامی آفریدگان پروردگارش لقب گرفت روز پدر مبارک . . .       اگر بدانی... چه کسی،کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؟ " پدرت "را می پرستی!!! روز پدر مبارک   ...
25 خرداد 1390

تب عشق

ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر تو ام سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش شادی‌ام بخشیده از اندوه بیش همچو بارانی که شوید جسم خاک هستیم ز آلودگی‌ها کرده پاک ای تپش‌های تن سوزان من آتشی در سایۀ مژگان من ای ز گندم‌زارها سرشارتر ای ز زرین شاخه‌ها پُر بارتر ای در بگشوده بر خورشیدها در هجوم ظلمت تردیدها با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست این دلِ تنگِ من و این بار نور؟ های هوی زندگی در قعر گور؟ ای دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر چشمان من پیش از اینت گر که در خود داشتم هر کسی را تو نمی‌انگاشتم درد تاریکی‌ست دردِ خواستن رفتن و بیهوده خود را کاستن سرنهادن بر...
23 خرداد 1390

نیایش پروانه منه

  نیایش جونم . بابایی جون ، همون بابایی که رفته پیش خدای مهربون ، شما رو خیلی دوست داشت . اما شما خیلی کوچولو بودی که همه مون رو تنها گذاشت و رفت پیش خدا . همیشه به شما می گفت پروانه . می گفت نیایش مثل پروانه قشنگ و زیباست . به خاطر همین بدون اینکه علتش رو به کسی بگم کیک اولین تولدت رو به یاد بابایی پروانه سفارش دادم . بابایی روز 9/8/1389 رفت پیش خدا . خیلی دلم براش تنگ شده . الان ١٩/3/90 روز تولد باباییه . ( 19/3/1314) . امسال اولین سالیه که تولد بابایی رو بدون وجود خودش جشن می گیریم . خیلی حیف شد . البته من که هنوز حضور بابایی رو همه جا حس می کنم . خدا کنه که شما هم همیشه بابایی رو به یاد داشته باشی . ...
19 خرداد 1390

عکس های نیایشم از تولد تا 6 ماهگی

نیایش در نخستین دقایق تولد   نیایش یک روزه نیایش دو روزه و پستونکش (البته فقط موقع عکس انداختن پستونک خورد و دیگر هیچ!!!)  نیایش سه روزه ، دختر بابا (کپی برابر اصل بابا سیامک)   اولین نوروز با نیایش   عجله مادر برای سینه خیز رفتن نیایش شش ماهه  ...
19 خرداد 1390

تولد یک سالگی

نیایش خوشحال از عکس گرفتن نیایش ذوق زده از کیک و شمع   تبریک تولد نیایش در مجله کفشدوزک (تلتکست)   نیایش تازه از حموم در اومده ...
18 خرداد 1390

یک لیوان شیر

پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی  و گرسنگی شد. او فقط یک سکه نا قابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد تصمیم گرفت از خانه بعدی تقاضای غذا کند   با این حال وقتی دختر جوان زیبایی در را برویش گشود دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست.   دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است.برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟      دختر جوان گفت:هیچ.   مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک د...
18 خرداد 1390